من بهعنوان یک انسانشناس کاربردی، دائماً در حال گفتن “آها” هستم. تمام وقت من در روز صرف کنکاش مشکلات کسبوکارها و یافتن فرصتهایی میشود که تاکنون به تصور کسی درنیامدهاند. معمولاً افراد به دنبال یافتن “یککم انسانشناسی” هستند که به آنها کمک کند خلاقیت بیشتری داشته باشند – یعنی مشاهدهی پدیدهها با دیدی تازهتر و به وجود آوردن اتفاقات تازه. یکی از دلمشغولیهای من کمک به زنان در تسریع ایفای نقششان بهعنوان رهبرانی خلاق است؛ مدیران ارشد خلاقیت یا مدیران ارشد بازاریابی. تحقیقات و مطالب منتشره در مورد تفاوتهای شیوهی بروز خلاقیت میان زنان و مردان کم نیست. برای مثال درو بوید به تحقیقاتی اشاره میکند که در آن “… افراد در یک سازمان راهکارهای خلاقانه و نوآورانه و ایدههایی را به کار میبرند که عموماً از ذهن یک مدیر مرد تراوش کرده است و عمدتاً راهکارهایی تطبیقی را به کار میبندند که یک مدیر زن آنها را تنظیم کرده است. همچنین محققین متوجه شدهاند که راهکارهای خلاقانه معمولاً در صورتی به مرحلهی اجرا میرسند که توسط یک مدیر مرد پیشنهاد شده باشند.” احتمالاً چالش اصلی بحث جنسیت نیست بلکه نیاز به افرادی – اعم از زن و مرد – است که ذهن صحیح و ابزارهای مناسبی برای کشف ایدههای جدید و مؤثر برای نیل به خلاقیت موفق داشته باشند. برای نیل به این هدف، “یککم انسانشناسی” درواقع میتواند به زنان کمک کند تا تبدیل به موتورهای خلاقیتی شوند که انتظار دارند باشند – و سازمانهای آنها نیز بدان نیاز دارند. اما میخواهم یک هشدار نیز بدهم. وقتی زنان تبدیل به نوآوران در فرهنگ کسبوکار سازمانشان میشوند، در معرض خطر بینظیری قرار میگیرند و این جایگاه برای هیچکس جایگاهی آسان نیست چراکه ما انسانها، در میان فرهنگهایمان زیست میکنیم و ارزشها و باورهای مشترکمان را با یکدیگر به اشتراک میگذاریم. با این مقدمه، میخواهم به سراغ چهار راه اساسی بروم که انسانشناسی کاربردی میتواند به زنان کمک کند تا فرآیند تغییر و خلاقیت را در همان حال که هنوز بخشی از فرهنگی هستند که خود در حال تغییر است، مدیریت کنند. شناسایی فرهنگ سازمان برای افرادی که حوزهی کسبوکار فعالیت میکنند – مدیران و کارکنان آنها – آسان است که خود را با سازمان و آنچه وابسته به آن است – نظیر فرهنگسازمانی – تطبیق دهند. درواقع این امر طبیعی است. وقتی ما در یک محیط یکنواخت کار و زندگی میکنیم، مجبوریم مجموعهای از کارها را به شیوهای یکسان به انجام رسانیم. مشکل ازآنجا نشأت میگیرد که معمولاً نمیتوانیم به شیوهای عینی به فرهنگسازمانی نگاه کنیم و به همین خاطر یافتن راهحلهای جدید و مشکلات قدیمی کاری مشکل است و حتی از آن مشکلتر شناسایی فرصتهایی برای رشد و تعالی است که سابقاً از آنها غفلت شده است. آیا “شیوهای که همیشه برای انجام کارها به کار گرفته میشود” در محیط کسبوکار امروز و با توجه به سرعت بالای تغییرات فرآیندهای تکنولوژیک کماکان مؤثر عمل میکند؟ اگر کسی را از خارج از سازمان به آن بیاوریم و یا از یکی از افراد داخل سازمان استفاده کنیم، کدامیک از این افراد میتواند تکنیکهای انسانشناسی را دقیقاً درست به کار بندد؟ استراتژی
اتنوگرافیشرکتی
انسانشناسی کاربردی چه کمکی به زنان میکند تا تغییرات را مدیریت کنند؟
